جدول جو
جدول جو

معنی یخ ماله - جستجوی لغت در جدول جو

یخ ماله
(یَ لَ / لِ)
یخ بازی. یخ لخشک:
سرو روان من که به یخ ماله می رود
صد جان به افت و خیز به دنباله می رود.
سیفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گِ لَ / لِ)
آلتی است معماران را که بدان گل و آهک بر در و دیوار مالند و آنرا کرفی گویند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
قالب صابون که نیم یا بیشتر آن به کار رفته و به مصرف رسیده باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ هََ / هَِ)
مال یک ماه. (یادداشت مؤلف). هر چیز که بر وی یک ماه گذشته باشد. (ناظم الاطباء). گردآمده در فاصله یک ماه و منسوب به یک ماه. به مدت یک ماه:
به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو بتا
به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی.
رودکی.
آفرین بر مرکب میمون میر
رفته در هر هفته یک ماهه رهی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ لَ / لِ)
منسوب به یک سال، دارای یک سال. (ناظم الاطباء). که سالی بر او گذشته است. که سالی زیسته است. که مدت یک سال عمر اوست.
- یک ساله راه، راهی که به یک سال توان پیمود:
شنیدم به میزان یک ساله راه
بکرد از بلندی به پستی نگاه.
سعدی.
، به مدت یک سال. برای یک سال:
بیاورد گردان کشورش را
درم داد یک ساله لشکرش را.
فردوسی.
بیابان و یک ساله دریا و کوه
برفتیم با داغ دل یک گروه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(یُ مَ سَ)
یوخمسن. یخ مسن. رجوع به یخ مسن شود
لغت نامه دهخدا
(خِ لَ)
هر شترمرغ نر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
مالیده با یخ.
- خاکشی یخمال، خاکشی که یخ بر آن مالند و سرد کنند و برای رفع اسهال به بیمار دهند. (یادداشت مؤلف).
- یخمال کردن خاکشی، یخ بر خاکشی و امثال آن مالیدن و سرد کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیم ماله
تصویر نیم ماله
صابونی که با آن کار کنند تا حدی که حجم آن قریب بنصف برسد
فرهنگ لغت هوشیار
بمدت یک سال بطول یک سال: جبرئیل گفت: بهرمویی که براندام تست ثواب یکساله ترادردیوان بنویسند
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع شیرگاه سوادکوه، از توابع دهستان یخکش بهشهر، از
فرهنگ گویش مازندرانی
سقف و دیوارگل اندود، سقفی که گل مالی شده و با ماله صاف شود
فرهنگ گویش مازندرانی